نامه فوتبالی سهراب سپهری به «کیهان ورزشی»
تاریخ انتشار: ۴ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۴۷۱۹۶۱
سهراب سپهری اهل فوتبال بوده، خیلی از پنجشنبهها و جمعههایش در امجدیه میگذشته، طرفدار تیمی بوده، نشریات ورزشی را به دقت میخوانده و جریان فوتبال ایران و جهان را دنبال میکرده است.
به گزارش ایسنا، این شاعر نامهای را در اوایل دهه ۱۳۵۰ برای مجله «کیهان ورزشی» نوشته که حاوی نکتههای جالبی است و وجهی دیگر و کمتر شناخته شده از علایق و روحیات او را به دوستدارانش نشان میدهد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جام جهانی این روزهای حال و هوای فوتبالی به جامعه و رسانهها داده و به همین مناسبت، نامهاش با همان رسمالخط اصلی بازنشر میشود:
«به مجله شما علاقمندم، تنها نشریه فارسی است که میخوانم ، باندازه کافی با کتابها و مجلات فرهنگی سروکار دارم . آنچه میخوانم به قلمروی دیگر مربوط است، چون کارم چیزی دیگر است. حاشیه نروم، حرفهایی دارم، از حرفها شروع کنم آن هم به ترتیب و در پی ارقام :
کلمه فوتبالیست را از کجا آوردهاید ؟ در فارسی کلماتی ساختهایم مثل «فیلمساز». در این جا ریشه یک فعل را گرفتهایم و دنبال یک واژه فرنگی گذاشتهایم، اما در ترکیب این کلمه تابع دستور زبان خودمان بودهایم. شما «فوتبالیست» را از فرنگیها گرفتهاید و یا با ابتکار خود ساختهاید؟ برای ما ساختهاید و یا به خاطر آنان؟ و تابع چه دستوری ؟ همینطور واژه «گلر» را؟
آیا بهتر نیست پارهای را با حروف لاتینی هم بنویسید؟ البته خوانندگان شما میدانند «جرج بست» را چگونه تلفظ کنند . اما «EVERTON» را چطور ؟ بارها شنیدیم که این نام را ارتون (به ضم الف و سکون را) تلفظ کردند.
نویسندگان شما گاه مینویسند «سنتر فوروارد» و گاهی «سانترفوروارد» . یک بار «بریان کید» و بار دیگر «بارایان کید». آیا تلفظ کلمهای واحد آن هم در اینگونه موارد همیشه همان نیست؟
صبح شنبه در «کیهان ورزشی» میخوانیم که روز پیش تماشاگران امجدیه بیست و پنج هزار نفر بودهاند، عصر در صفحه ورزشی روزنامه کیهان، سخن از بیست هزار نفر در میان است. آیا برای تعیین ارقام درست راهی نیست؟ مگر تعداد بلیتهای فروش رفته را نمیتوان پرسید؟
قیمت بلیتهای امجدیه بر چه مبنایی بالا و پایین میرود؟ یک روز پنجشنبه بهای بلیت زیر جایگاه صد ریال است و درست فردای آن روز قیمت آن به دویست ریال میرسد، چه حسابی در کار است؟ اگر اهمیت مسابقه مطرح باشد پس با این همه تیم که بازی هرکدام در سطح خاصی است، قیمت بلیت زیر جایگاه باید پنج ریال و پانصد ریال نوسان پیدا کند، نکند عوامل جدی هم موثر باشد، خودتان میدانید که در سرزمینهای دیگر بهای بلیت مسابقات نمیتواند چنین نوسانهای تند و نابهنگامی داشته باشد.
چه میشد اگر ما بهای اشتراک بلیتهای مسابقات را به فدراسیون و یا باشگاهها میپرداختیم و آنها بلیت مسابقه را برای ما میفرستادند، چه موانعی در سر راه موضوع اشتراک هست؟ در کشورهای پیشرفته چه میکنند؟
چرا بلندگوی امجدیه قبل از هر مسابقه (چه بزرگ و چه کم اهمیت) اسامی بازیکنان و داوران را اعلام نمیکند، مگر این کار چقدر وقت گوینده را میگیرد؟ این را چطور باید یادآوری کرد؟
جمعهها درست در همان وقتی که در امجدیه مسابقه فوتبال در جریان است ، تلویزیون ملی، فیلم مسابقات فوتبال را پخش میکند. آیا مسئول برنامه ورزشی تلویزیون تا این حد از آنچه در زمینه ورزشی میگذرد، بیخبر است ؟ و نمیداند که علاقهمندان واقعی برنامه او همان تماشاگران امجدیهاند ؟ اگر میسر است این را از راه مجله گوشزد کنید.
آیا بهتر نیست «کیهان ورزشی» هرهفته برنامه مسابقات فوتبال را به اطلاع خوانندگان خود برساند؟ این کاری بود که در گذشتهها میکرد و کاری درست بود، انگار جواب خود را باید در بینظمی کار فدراسیون جستجو کنم.
مُفسرین ورزشی که زیر جایگاه امجدیه مینشینند، تا آن جا که ما دیدهایم، کمتر به جریان بازی توجه دارند. حرف میزنند، شوخی میکنند، میخندند. تفسیر و گزارش آنان تا چه میزان میتواند دقیق باشد؟ وقتی تمام دقایق بازی را در مجلهای شرح میدهند، جز این که فکر کنم از روی نوار مسابقه نوشتهاند چارهای ندارم. آیا چنین نیست؟ و یا اینکه من قادر نبودم در جمع پرهیاهوی خبرنگاران، نویسندگان دقیق و تیزبین را هم زیر نظر داشته باشم؟
چرا هیچ وقت کار یک داور را بررسی نمیکنید و همه جنبههای خوب و بد آن را باز نمینمائید؟ مگر انتقاد درست داوری مجاز نیست؟ چه کسی باید داور را به خوب و بدش آگاه کند؟ اگر باز نمودن لغزشهای یک داور اعتقاد مردم را نسبت به او سست میکند، چه بهتر که این اعتقاد سستی گیرد. چرا باید مردم به داور بد، اعتقاد بیجهت داشته باشند؟ اما جنبه مثبت قضیه را هم در نظر باید گرفت. شاید انتقاد اصولی شما مددکار داور بود و قدرت داوریاش را فزونی دهد، همیشه این تماشاگران نیستند که در سر راه داوری خوب ، سنگ میاندازند . مگر همین داور مسابقه تاج - عقاب (در روز جمعه اول بهمن ماه)اعصاب همه ما را در امجدیه به بازی نگرفت. از شما میپرسم، اگر همین داور باز هم داوری یک مسابقه را بعهده بگیرد و سطح داوریاش همان باشد، واکنش کیهان ورزشی چه خواهد بود؟ تعبیر «داوری ضعیف» و یا «داوری پر سوت» ارزش انتقادی ندارد، این را قبول کنید.
جزو مبانی انتخاب مرد فوتبال سال، اخلاق و نیکرفتاری ، نیز به حساب آوردهاید. اما فکر نمیکنید مرد فوتبال نمیتواند لزوما مرد اخلاق هم باشد؟ چه بهتر که یک بازیکن خوب خصایص اخلاقی خوب هم داشته باشد اما شما میخواهید در عرصه فوتبال قهرمان اسطوره انتخاب کنید. توجه به شایستگی اخلاق انتخاب شما را مشکوک میکند. درست مثل این خواهد بود که تابلوی بد یک نقاش را به خاطر اخلاق پسندیده نقاش آن در خور ستایش بدانید، با معیارهای اخلاقی، نه هنر را میتوان سنجید و نه ورزش را، خود بهتر میدانید که چه بسیارند بازیکنان خوب که خشن و عاصی و پر خاشگرند. جرج بست چندان ملایم و نیک رفتار نیست. با این همه توپ طلایی میگیرد.
وقتی که در چند شماره کیهان ورزشی نظریات مربیان و داوران را برای انتخاب مرد فوتبال میخواندم، چند سوال را برای خود مطرح کردم: این آقایان متخصصان تا چه پایه در جریان مسابقات هستند؟ آیا بستگی آنان به باشگاه خاص و یا دوستی شان با افرادی معین در اظهار نظرشان بیتأثیر بوده است؟ آیا توجه به عامل اخلاقی نیز سابقه ورزشی پایههای این انتخاب را تا حدی سست نکرده است؟ هیچکدام از این آقایان به بازی خوب اکبر افتخاری توجه نداشتهاند اما از مصطفی عرب نام بردهاند که بازیکنی است متوسط ولی با انضباط و یا همایون بهزادی که در شرایط امروزی بازیاش ضعیف است. اگر انتخاب مرد فوتبال«سال» مطرح است، انگار نباید روی سوابق یک بازیکن تکیه کرد.
با تعصب بیپایه چه باید کرد؟ هم راننده تاکسی طرفدار تیم پرسپولیس است، هم شاگرد بقال، هم دانشجو و هم کارمند اداره. بسیار خوب، هر کس میتواند علاقهاش را به چیزی ببندد، اما علاقه داشتن هم دلیل منطقی میخواهد. اهالی منچستر حق دارند طرفدار تیمهای شهر خود باشند، مردم لیدز بجاست که تیم خود را دوست بدارند، ساکنان چلسی طبیعی است که بیشتر از تیم خود دفاع کنند. اما در شهر شما و من، یک بت همگانی پیدا میشود... و دلبستگی مُسری است و طرفداری، اتفاقی و بیدلیل صورت میگیرد. خواهید گفت: چه اشکالی دارد؟ حرفی ندارد، اما وقتی که در امجدیه نشستهاید، این طرفداری و تعصب محیطی نامطلوب ایجاد میکند و شما نمیتوانید بدلخواه تماشا کنید. من هم مثل شما از تیم پرسپولیس بازیهای خوبی دیده ام . اما سرانجام- مثل کسان دیگری که میشناسم - تصمیم گرفتم روزهائی که تیم پرسپولیس بازی دارد به امجدیه نروم. شور و هیجان تماشاگر چیزی گیرا و پسندیده است و اگر نباشد میدان ورزشی نه جان دارد و نه معنی، تشویق بیحساب تماشاگران، بچههای پرسپولیس را نمایشگر و شاید خود نما بار آورده است. اینان از تماشاگران آشنای خود کمبودی بزرگ دارند، انگار احساس غریبی میکنند. وقتی که قیافه گریان همایون بهزادی را پس از مسابقه در مسجد سلیمان روی صفحه کیهان ورزشی دیدم، با خودم گفتم چه چیز جز تر و خشک کردن تماشاگران تهرانی ، این بچه را چنین عزیز دردانه بار آورده است؟ زیاد نوشتم این را میدانم، اما اگر بگویم این تنها نامهای است که در تمامی عمرم به یک نشریه ورزشی نوشتهام، شاید مرا از این اطناب معذور دارید.
دوستدار شما سهراب سپهری»
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: سهراب سپهري جام جهانی ۲۰۲۲ قطر کیهان ورزشی مرد فوتبال
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۴۷۱۹۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پاسخ کیهان به گزارش بی بی سی در باره نیکا شاه کرمی
در کوران اعتراضات دانشجویان آمریکایی به جنایات صهیونیستها، بیبیسی مجددا مدعی تجاوز و قتل نیکا شاکرمی شده است.نامهای که این شبکه به عنوان سند معرفی کرده مملو از گافهای خندهدار است. این نامه جعلی، اپوزیسیون لال در برابر اسرائیل را شفا داده است. - اخبار رسانه ها -
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، روزنامه کیهان در تحلیلی به گزارش بی بی سی در باره نیکا شاه کرمی پرداخته و نوشته است: شبکه خبری بیبیسی (سرویس) جهانی، روز دوشنبه در گزارشی که در سرخط خبری پایگاه اینترنتی این شبکه وابسته به دولت انگلستان جای گرفت، مدعی دستیابی به اسنادی درباره تجاوز و قتل نیکا شاکرمی شده است.
این نامه جعلی به سرعت اپوزیسیونی که در برابر جنایتهای 7 ماهه اسرائیل و بالاخص در برابر سرکوب وحشیانه دانشگاهیان در آمریکا، لال شده بود را شفا داده و نطق آنان را باز کرد.
پیشتر، روزنامه کیهان در شماره سهشنبه 11 اردیبهشت در گزارشی تحلیلی با عنوان «همه دنیا جنایات اسرائیل را محکوم کردند؛ اپوزیسیون همچنان لال است» به سکوت وقیحانه اپوزیسیون فارسیزبان خارجنشین و همچنین تندروهای مدعی اصلاحات در داخل در برابر سرکوب وحشیانه دانشگاهیان در قبله آمال آنان، آمریکا اشاره کرده بود.
گافهای متعدد بیبیسی
گرچه این به اصطلاح سند بیبیسی که پر از گافهای نوشتاری و زمانی و نگارشی است، ارزش جواب و ابهامزدایی ندارد ولی برای آن دسته از افرادی که متاسفانه جریان ضد انقلاب بر روی سادهلوحی آنان حساب باز کرده ذکر نکاتی درباره عمق مسخرگی این سند جعلی، خالی از فایده نیست.
این نامه بیش از هر چیز به لحاظ شکلی ابتدائیات یک نامه اداری را نداشته و چه از لحاظ فونت نگارش، عدم درج تاریخ در چنین سندی که بنابر ادعای بیبیسی طبقهبندی خیلی محرمانه داشته و چه کلمات نامعمول به وضوح جعلی بودن آن مشخص است.
شدت جعلی بودن و گافهای بیشمار این نامه به قدری بود که ساعاتی پس از انتشار، حساب رسمی بیبیسی فارسی در شبکه اجتماعی ایکس با فراری رو به جلو عنوان داشت: به دلیل حفظ امنیت افرادی که اسناد را به دستش رساندهاند آنها را بازسازی کرده است.
این فرار به جلو بیشتر به دلیل گافهای عجیب و غریب این سند جعلی بود.
نیکا شاکرمی زنده میشود با مادرش تماس گرفته و دوباره فوت میشود
یکی از اصلیترین نشانههای جعلی بودن و احمقانه بودن این سند جعلی، مصاحبه اطرافیان نیکا شاکرمی از جمله مادر وی است. فارغ از دروغپردازیهای اطرافیان متوفی، مادر وی پیش از این بارها گفته که در واپسین ساعات 29 شهریور حدود ساعت 23:30 با نیکا حرف زده و نیکا به او گفته بعد از ظهر در تجمع بوده و از دست ماموران فرار کرده است.
بنابراین از لحاظ منطقی و عقلی امکان این نیست که نیکا شاکرمی ساعت 4 و 5 بعد از ظهر در یک تجمع بازداشت شود بعد چندین ساعت بعد در نقل و انتقال در ماشین یخچالدار به قتل برسد و بعد همین جنازه ساعتها بعد حدود 23:30 به موبایل دسترسی پیدا کند و با مادرش تماس بگیرد و از فرار از دست نیروی انتظامی بگوید.
فراجا یا ناجا؟!
یکی از گافهای مهم این نامه جعلی، ذکر نام ناجا در آن است. در این نامه جعلی شعار سال درج شده در بالا «سال تولید، دانشبنیان، اشتغالآفرین» که مربوط به سال 1401 است در حالی که ناجا (نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران) در سال 1400 به فراجا (فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران) تغییر نام داد.
طبقهبندی خیلی محرمانه بدون مهر
در نامههایی که طبقهبندی خاص دارند درج مهر طبقهبندی الزامی است. این در حالی است که در این نامه جعلی در قسمت طبقهبندی خیلی محرمانه درج شده ولی اثری از مهر طبقهبندی خیلی محرمانه نیست.
اشعار داشته؟متهمه؟
در این سند ادعایی بیبیسی عبارتهایی همچون اشعار داشته ذکر شده که منظور فعل اظهار داشته است، میباشد.
یا در قسمتی دیگر برای اشاره به مرحوم نیکا شاکرمی از لفظ متهمه استفاده شده است. این در حالی است که چنین لفظی در ادبیات قضائی یا گزارشهای ضابطین رونمایی از چنین لفظی در نامههای اداری قضائی و ضابطین نیز از دستاوردهای سندسازی بیبیسی است. سازندگان این سند جعلی به قدری احمقانه عمل کردهاند که حتی برای جعلیات اینچنینی، نگاهی به نامههای مشابه در اینترنت نیز نکردهاند.
به کار بردن عباراتی مثل فلانی «اشعار داشته» است (ظاهرا به جای اظهار داشته است) یا «متهمه» احتمالا برای متهمان زن که اصلا در نامههای اداری و قضائی رایج نیست نشاندهنده همان مدعاست که سازندگان قبل از این نامه حداقل دو تا نامه اداری مشابه که در فضای مجازی پر است را ندیدهاند.
چرا بیبیسی در چنین زمانی دست به انتحار زد؟
موج اعتراضات سراسری در دانشگاههای آمریکایی و اروپایی و دیگر نقاط جهان علیه حمایت دولتها و غولهای مالی و صنعتی غربی از اسرائیل، در طی روزهای گذشته در سرخط خبری اکثریت رسانههای معتبر بینالمللی و همچنین در صدر ترندهای فضای مجازی و شبکههای اجتماعی قرار دارد.
در زمانی که وجدانهای بیدار در سراسر جهان در حال اعتراض به سرکوب دانشجویان در آمریکا و دیگر کشورهای غربی هستند و در حالی که فریادهای جهانی علیه جنایات بیشمار رژیم اسرائیل بیش از هر زمان دیگری است، سرویس جهانی بیبیسی در انتحاری عجیب، اقدام به انتشار چنین گزارش مضحکانهای کرده است.
سؤال اساسی این است که چرا بیبیسی باید دست به چنین اقدامی که تتمه اعتبارش را نیز از بین میبرد، بزند؟ اولین دلیل این انتحار این است که وقایع و تحولات اخیر جهانی موجب سرافکندگی اپوزیسیون خارجنشین و همچنین عاشقان غرب در طیف تندرو مدعی اصلاحات شده است. بازداشت قریب به 1000 دانشگاهی اعم از دانشجو و استاد، حضور نیروهای پلیس ایالتی و دادستانی آمریکا در محدوده دانشگاه و حضور نیروهای نظامی و تکتیراندازها در محیط دانشگاه، آن هم در یوتوپیای عاشقان غرب یعنی آمریکا، آنان را در سکوتی ناشی از سرافکندگی قرار داده است.
بیبیسی سعی بر این دارد که با چنین اقدامی اپوزیسیون خارجنشین و همچنین تندروهای مدعی اصلاحات در داخل را از انفعال و سرافکندگی خارج کند.
دومین دلیل این گزارش مضحکانه بیبیسی، التهابآفرینی این رسانه در زمان اجرای طرح نور و مقابله با قانونشکنی در حوزه حجاب است. بیبیسی با اذعان به بیآبروییهای پیدرپی سرویس فارسی خود، این بار با استفاده از سرویس جهانی این شبکه، سعی بر این دارد که با سرمایهگذاری بر برخی از سادهلوحان، با ایجاد التهاب و آشوب در اجرای این طرح خلل وارد کند.
سومین علت سندسازی جعلی بیبیسی، ضربه به اقتدار ایران در زمانی است که به عقیده بسیاری از صاحب نظران بینالمللی و رسانههای معتبر خارجی، کشورمان با پاسخ و سیلی محکم به رژیم صهیونیستی، برنده شطرنج قدرت و سیاست در منطقه و پیروز نهائی مقابله با اسرائیل است.
لجن مال شدن حقوق بشر ادعائی آمریکا
دستگیری بالغ بر 1000 دانشجو و استاد در ایالتهای دموکرات و جمهوریخواه آمریکایی و تصاویر بیشمار از برخوردهای خشن پلیسهای ایالتی با جامعه دانشگاهی به خصوص در دانشگاههای سطح برتر آمریکا، دروغ بودن ادعای آزادی بیان در غرب و ادعای حمایت از حقوق بشر در این کشور را بیش از هر زمان دیگری آشکار ساخت.
این رسوایی بیش از همه برای عاشقان غرب قابل هضم و توجیه نیست، افرادی که آمال و آرزو و آرمان شهر خود را در جهان غرب و آمریکا میدیدند چگونه میتوانند این سرکوبها را در کشوری که بزرگترین مدعی آزادی در جهان به شمار میرود، توجیه کنند.
این طیف یعنی غربپرستان داخلی باید این سؤال را برای خود تکرار کند، شاید وجدان خوابیده آنان در قلب تهران بیدار شود، در زمانی که وجدانهایی در کمال ناباوری در قلب نظام سرمایهداری و در قلب کشوری که از جنایت حمایت میکند بیدار شده است.
چرا مدعیان اصلاحات بزرگترین سرمایههای اسرائیل هستند؟
جدای از اذعان و اعتراف مقامات صهیونیست به اینکه افراطیون مدعی اصلاحات بزرگترین سرمایههای آنان در ایران هستند، بررسی سیر فعالیت این طیف نمایانگر این نکته است که آنان همواره در بزنگاهها در جبران ضعف رژیم صهیونیستی به شکل مستقیم و غیر مستقیم وارد عمل میشوند، این طیف همیشه نسخه عقبنشینی برای کشور را توصیه کرده و منافع ملی را آماج حملات خیانت بار خود قرار میدهند. بررسی فعالیتهای این قبیل افراد دقیقا پس از انتشار سند مضحکانه و جعلی بیبیسی درسها و نکات زیادی را به ذهن متبادر میسازد.
خانم منصوری! حماقت یک تار مو با خیانت فاصله دارد
در بین طیف تندرو مدعی اصلاحات که کوچکترین واکنشی به سرکوب وحشیانه آمریکا نداشته و در طی چند ماه گذشته و حتی در کوران تقابل ایران و رژیم صهیونیستی سیاست سکوت را در پیش گرفته بودند، آذر منصوری رئیس جبهه اصلاحات بلافاصله پس از گزارش دروغ و جعلی بیبیسی، در یادداشتی در فضای مجازی با وقاحت تمام و بدون بررسی اصالت گزارش شبکه دولتی روباه پیر، عنوان داشت:«خبری تلخ و تکان دهنده و جانسوز از مرگ فاجعه بار نیکا شاکرمی در رسانهها منتشر شده است؟ چرا مقامهای حکومت ساکتند؟ چرا توضیح نمیدهند؟ محض رضای خدا کاری کنید که باور کنیم گزارش نادرست است.»
یک ضرب المثل معروف انگلیسی، در تاثیر مخرب حماقت و بلاهت فاصله آن با خیانت را تار مویی میداند. آذر منصوری از این حیث بدون شک پدیدهای ویژه در میان افراطیون مدعی اصلاحات به شمار میآید.برای این قماش افراد، محض رضای خدا، اگر وحی منزل نیز دروغی را برایشان آشکار سازد، به دلیل بلاهت و جهل مرکب، آنان هیچگاه اشتباه خود را اصلاح نکرده و چنین بلاهتی را کنار نمیگذارند.
سابقه رئیس جبهه اصلاحات تنها به مورد اخیر ختم نمیشود. آذر منصوری پیشتر نیز درست پس از حادثه تروریستی در حرم شاهچراغ و با وجود اینکه گروهک تروریستی داعش به سرعت مسئولیت این حادثه تروریستی را برعهده گرفت؛ در یادداشتی نوشت: «خشونت و ترور در همه وجوه آن محکوم است. علیالقاعده تا روشن نشدن ابعاد این جنایت، نمیتوان در مورد انگیزه، دلایل، عامل یا عاملان این ترور قضاوتی کرد»!
ریاست چنین فردی در میان مدعیان اصلاحات نشانگر این است که با وجود مخالفتهای قسمتی از این طیف با آذر منصوری، خط کلی مدعیان اصلاحات خدمت به اسرائیل و بهرهبرداری و سوءاستفاده از هر التهابآفرینی برای منافع خویش است.
آری رواست گر از غصه، خونگریست
آذر منصوری در پایان یادداشت خود در فضای مجازی نوشته است: «رواست گر من از این غصه بگریم، خون؛ سزاست گر من از این غصه،گریم، زار» آری رواست گر از غصه، خونگریست، رواست از غصه شهادت و به خاک و خون کشیده شدن بیش از 30 هزار زن و کودک و نوجوان در غزه خونگریست، رواست که از برخورد وحشیانه غرب با هرکسی که از کودک فلسطینی حمایت میکند خونگریست، رواست که از نسلکشی اسرائیل و حمایت تمام و کمال غرب از جانیانی مثل نتانیاهو و گالانت و گانتس خونگریست ولی حیف که وقاحت و بلاهت و وطنفروشی این اجازه را به افراطیون مدعی اصلاحات نمیدهد.
منبع: کیهان
انتهای پیام/